گفتارهایی در روشن وایی Guity Novin

این وبلاگ سروده ها، نوشته ها و گفتگوهایی را در باره ی فلسفه ی دوران رو شن وایی دربر دارد

گفتارهایی در روشن وایی Guity Novin

این وبلاگ سروده ها، نوشته ها و گفتگوهایی را در باره ی فلسفه ی دوران رو شن وایی دربر دارد

گفتگویی درباره ی شناخت جان لاک

گیتی (گ): د رگفتگوی پیشین   تا اندازه ای در باره ی خردورزی کانت سخن رفت در این بخش گفتگو بهترست   پس از نگاهی شتابزده به بینش جان لاک، گادفرید لایب نیتز  و دوید هیوم که بنیان های اندیشار کانت را شکل داده اند به بررسی باورهای کانت بپردازیم و     سپس   گذری داشته باشیم به سوی خرد نووا و روشن وا ی هایدگر  گادامر ، هابرماس  و برخی از  خرده گیری های فوکو .

فرید (ف): این برنامه ای بلند پروازانه ست. چراکه پرداختن به اندیشارهای کانت خود مثنوی هفتاد من کاغذ می خواهد. با این همه چون این برنامه ی شماست باید کوشش  کنیم تا آنجا که می توانیم همکاری کنیم.

گ: بلی، در هر کجا که دیدیم که نیاز  به تو ضیح بیشتر  هست به دشواری ها  اشاره می کنیم و یا آن بخش را تابگفتگو های دیگر  واپس می نهیم.   شاید بهتر باشد که نقطه ی آغاز این گفتمان را از تعریف شناخت آغار نماییم.


 

ف:  فکر نمی کنم نیازی به این باشد که به تاریخ فلسفه  بازگشت  کنیم  تنها همین اشاره  بس که "شناخت" دشواری سترگی برای خرد بوده و هست. این که انسان به آوند یک  هستی هشیار   چگونه می تواند دنیای برون از خویشتن را در یابد مسئله ای پیچیده ست که از یونان باستان اندیشمندان را به تفکر واداشته است. دشواری در این است که ما دنیای برون را به یاری ابزارها ی احساسی خویش مانند چشم برای دیدن و گوش برای شنیدن  و نودهایی برای دریافت سردی و گرمی و چشش مزه هایی مانند تلخ و شیرین شناسایی می کنیم . اما روشن است که این ابزارها ابزارهایی دقیقی نیستند.  بنابر پیش انگاره های دانش زیست شناسی   این احساس ها به در راهگذار ما بسوی برازایی (تکامل)به وجود آمده اند و نمو کرده اند تا به آن اندازه که  بتوانیم در طبیعت  ماندگار   بمانیم و در گیته ی ناهموار در ستیزه ی زیست پایداری کنیم. اماهمه می دانیم که چشم ، گوش و چشایی ما ابزارهایی دقیق نیستند.   برخی از ما دور بینیم یا نزدیک بین یا کو ری رنگ داریم . اگر که چشم ما به برازای میکرسکوپ های الکترونیک بود دنیایی را که می دیدیم با دنیایی که اینک می بینیم از زمین تا آسمان تفاوت داشت و به همین گون شنیدن ما اگر مانند شنیدن برخی از جانوران بود که از فاصله های دور می توانند  صداهایی بسیار آهسته را بشنوند. پس این  دنیایی را که که می شناسیم در واقع نمادی از جهان  راستین  ست در پندار ما.

گ: پس چون وِیژگی های گیرندگی های احساسی هر کس متفاوت از کس دیگریست  دنیایی را که او می بیند می شنود و یا میچشد با دنیای دیگران تفاوت دارد. و این پرسش پیش می آید که پس دنیای وافعی کدام  دنیاست . آیا اینست که من آنرا می آزمونم و یا آنکه شما آزموده ایدش؟ راستی  در کجاست؟

ف: دقیقا ، به گمان پلاتو ( افلاطون)  این دنیای که ما می بینیم بازتابیست از دنیای راستین و لابد همه  مثال غار او را شنیده ایم.  به انگاشت  او  هستی همچون غاریست و ما غارنشینانیم و آفتاب سایه های   دنیای راستین را بر  دیواره های غار می افکند و این سایه ها همان  دریافتهای احساسی ما هستند. آما اینکه ما چگونه می توانیم معمای این سایه ها را بازشکافیم به گزاره ی پلاتو  از اینست که ما فر انگار  (ایده آل) این سایه ها را در سر داریم برای نمونه   فرانگار  اینکه زیبایی چیست   در سر ماست و همینکه چیزی زیبا را می بینیم  در میابیم که   این چیز زیباست  زیرا  ریخت آن همانند فر انگار آنست که در سرماست  . برای یک امر نماد وا (نورماتیو) ، مانند زیبایی،  این گزاره ی پلاتو در خو ر فهم ست ولی هنگامیکه در باره ی  چیزی گذارده در برابر مان مانند سیب سخن میگوییم دشوارست که بپذیریم که   فر انگار  یک سیب از پیش در سر ماست و  موجب می شود  که چون سیب ویژه ای را  دیدیم به خود بگوییم آها این  یک سیب است . 

گ: و در اینجاست که ارستاتل (ارسطو) وارد می شود و می گوید که ما  گذارده ی (Positive)   سیب را از آزمون هامان می گیریم و هنگامیکه سیب گذارده  های بیشماری را در برابر خود دیدیم به مایه (Matter ) اینکه سیب چیست دست می یابیم و این مایه  انگاره سیب  را  در پندار  ما می آفریند. و چنین ست که اندیشار (تئوری) پلاتو را "فر انگار گرایی" (ایده آلیسم) می خوانیم و  اندیشار ارستاتل را  "مایه گرایی"(ماتریالسم) می خوانیم  . و در پر ده ای که رافائل از دانشکده ی پلاتو (اکادمی افلاطون) کشیده است ما پلاتو   استاد پیر را می بینیم که با یک دست یه آسمان اشاره می کند که در وافع اشاره ی او به فر انگارها و ایده آل هایست که از فرا آمده ند و ارستاتل شاگرد جوان او  در کنار او به گذارده ای در برابر   اشاره می کند که به باور او با  کندوکاش  در آن و آزمو دن  پدیده هایی که در برابر ما گذارده شده اند  می توانیم  مایه های   راستین هر چیز را دریابیم.

ف:   وچنین است که در دو هرار سال گذشته اندیشار ارستاتل اندیشار پذیرفته شده در دانش های آزمونی (علوم تجربی) بوده ست .  البته در سده های میانی (قرون وسطی) هنگامیکه اروپا در پوشش گمراهی و تیرگی  بازپرسی Inquisition کلیسا غوطه ور بود  دانشمندان اسلامی اندیشارهای ارستاتل را به زبان عربی برگردانیدند  و اندیشمندانی چون سینا و رازی و  دیگران بسیاری از دانش های نووا مانند پزشکی و جبر . شیمی را پایه نهادند.  و در واقع پلی شدند میان دانش یونان و دانش نووای اروپا.

گ: و در واقع ما داستان نووایی را باید از پایان سده ی هفدهم و با  لایبنیتز ، جان لاک، دیوید هیوم  آغاز کنیم تا برسیم به امانوئل کانت و انفلاب کوپر نیکوسی او . و در باره ی جان لاک   به کوتاه سخن باید  بگوییم که او  نخستین اندیشمند آزمود گرای انگلیسی ست و  شاید این  به خاطر پژوهش های پزشکی   ا وست که به اهمبیت آزمودن و آزمایش بسیار پافشاری نموده ست. او در همان نخستین برگهای  کتاب بسیار ارجمندش بنام "نوشتاری در باره ی مرزهای دریافتن" An Essay Concerning Human Understanding  می نویسد : " چون گنجایش دریافتن مان را بخوبی بررسی کردیم و پیدا نمودیم که گستردگی دانش ما تابکجاست و کرانه های چشم اندازمان را یافتیم که  مرزهای هشیاریمان را نشان می کنند که کدامین بخش ازدریافتها مان  در تاریکی میمانند و کدامین بر ما آشکارند و بدیگر سخن چه هارامی توانیم بفهمیم و چه ها از توان دریافت ما بیرونند، آنگاه پژوهشگران در خوشنود خواهند شد ازاینکه  از آن  سردرگمی آشناشان در باره ی بخشهای تاریک  پرهیز نمایند و  اندیشه و آوند خویشتن را  با بهره وری بیشتر در باره ی آن بخشها به کار برند که توان دریافتشان را داریم"

ف: البته در برنامه این گفتگو شما دکارت را حذف کرده اید . او  بر عکس  لاک اعتقاد داشت که انسان توانایی دریافت همه چیز را دارد.



جان لاک و تخمین وافعیت ها

گ:  چون  پس از لاک در باره ی لایب نیتز گفتگو خواهیم داشت  و  چون او نیز مانند دکارت باور داشت  به اینکه انسان گنجایش دریافت همه چیز را دارد پس شاید لازم نباشد در این جا در باره ی دکارت صحبت کنیم و البته هنگامی که در باره ی لایب نیتز گفتگو می کنیم  می توانیم اگر نکته ای مهم در باره ی فلسفه دکارت داریم در آنجا  بازگوییم. اگر به راستای این گفتگو در باره ی شناخت  لاک بازگردیم    در اینجا او تعریفی از ایده  یا  انگاره  می دهد که بسیار تازه است او می گوید " انگاره ها باره های دریافتمان هستند".

ف:  و بزبانی شاید  آشنا تر " ایده ها  موضوع های اندیشه های ما می باشند "

گ:  بله هنگامی که در باره ی چیزی می اندیشیم آنچه که در انجام باره ی آن اندیشه می شود ایده یا انگاره ست.  لاک آزمون های انسان را به دو گروه بخش می کند آزمو دنی هایی که به نیروی نودش آزموده میشوند.

ف: یا بزیان ساده تر تجربیاتی که به مدد قوه ی احساس بهره ورمان  می شوند  مانند دیدن و شنیدن و بسودن و چشیدن و دیگر احساسها.

گ: و دو دیگر آزمودن هایی هستند که  از بازاندیشیدن  به نیروی پندارش Reflection  در باره ی آن نودش ها  به دست می آیند.

ف:  این تجربه های  نوع دوم  تجربه هایی فکری ما هستند یعنی  هنگامیکه ما در باره ی آن تجربه های احساسی می اندیشیم.

گ: و لی من پندارش را بجای اندیشه به کار می برم زیرا  لاک ار گونه ای باز تابیدن سخن می گوید و این گونه ای کارکرد درونی نیروی   هشیاری ست که به  خودی خود در باره ی آن آزمون های نودشی به پنداره هایی دست می یابد. در حالیکه هنگامیکه ما می اندیشیم؛ به اندیشیدن خود آگاهی داریم . ولی   پندارش  بدون آگاهی ما به دریافتمان  می شود. برای  نمون هنگامیکه  می پنداریم  حسن آقا آدم خوبی ست چون چهره ای مهربان دارد. خوبی حسن آقا را پنداشته ایم  اما آن خوبی را به یاری اندیشه نبافته ابم .اما اگر در باره ی حسن آقا بی اندیشیم    وبرای نمون ازموده ی را بیاد آوریم که نشان می داد  او آدمی فریبکارست   به  این اندیشار دست یابم که او آدم خوبی نیست..

ف: بله پنداریدن برگردان خوبی ست  برای  Reflection   .  لاک بر این باور ست که همه ی آنچه که در هشیاری و هوشمندی ما ست از ازمودن سرچشمه گرفته است. آزمودن ها  انگار ه های ساده را در هشیاری پس انداز می کنند و پندارش از این  انگار های ساده   انگاشت های پیچیده میسازد. هشیاری ما بدون آزموده ها مان پرده ای سپید tabula rasa   است  و این آزموده هامان ست که این پرده را با انگاره ها و پنداشتها و آگاهی ها رنگ میزند .

گ: اما آنچه که برای من جالبست  برداشت نووا و شگفت  لاک در باره ی زبانست. شما به آوند یک آمار گرا  باید   اهمیت این نکته را از دید دانش امروزین روشنی دهید. آما برای من اینکه به باور لاک واژه ها جانشین های انگاره ها هستند بسیار   دلکش ست.

ف: بله این همان دشواری فلسفی است که در باره ی آن در  پیشتر  سخن گفتیم.  ما دنیای برون از خود را به یاری احساس های خود  آزمون می کنیم و بنا بر این، چگونگی نماد این جهان در انگاره ی ما به درستی و توانایی ابزارهای  احساس ما  ، مانند چشم و گوش  و غیره بستگی دارد.  برای نمون چشم گاو نمی تواند رنگها را به آشکاری چشم انسان ببیند زیرا   سلول های قیفی  و  چماقی rod and cone cells در شبکه پشت چشم    retina   انسان و گاو باهم  پخشایی متفاوت دارند .

گ: بنابراین دنیایی که گاو  می بیند دنیایی مات از دید رنگهاست حتی برخی از کسان کور رنگ هستند. و جهان آنان بی رنگست و یا رنگهایی دگرگون دارد.    به گفته ی لاک ما تنها تفسیری احساسی  ار دنیای واقعی در هشیار ی خویش داریم و این تفسیر را به مدد واژه ها بیان می کنیم.

ف: بدیهی ست که هر انگاره ای که ما از یک پدیده مانند سیب در پندار خویش داریم نمی تواند یک انگار قاطع باشد. برای نمون  اگر شما نزدیک بین باشید و  چیزی به شکل سیب را در برابر خویش می بینید  نمی توانید مطمئن باشید که آن سیب است  یا نه و باید آنرا ببوئید و لمس کنید و مزه کنید تا  به  کمابیش اطمینان کنید که آن چیز سیب است  . گاه ممکن ست که میان بک سیب تلخ و بی بو و یک به تلخ و بی بو نتوانید تمیز قائل شوید. البته  این گونه  یافتن  به  کاوشپذیری    یا احتمال برای همه کس مصداق دارد زیرا که ما نمی دانیم یک گوش یا یک چشم خوب تا چه اندازه باید نیرومند باشد تا دنیای بیرون را بدرستی دریابد. همانگونه که گفتیم یک چشم می تواند مانند یک دوربین  حتی گردونه های آسمانی را در کهکشانها ببیند و اینکه چشم ما این نیرو را ندارد برای آنست که ما برای ماندگاری در  پهنه ی زیست  و برای پیدا کردن خوراک در این پهنه  تنها نیاز به این اندازه  نیروی دید داریم . ولی یک باز یا شاهین  نیاز به نیروی دیدی دارد که بتواند در هنگام  پرواز بر اوجها خرگوش کوچکی را در دره ها شناسایی کند. ار این روی جهانی که  یک شاهین در برابر خود می بیند شکل دیگری  از دنیای ما دارد. برای نمون تصویر زیر  یک پشه آبی water flea ‘Crown Thorns‘ است که  جا نور شناسی  بنام یان میچل Jan Michels در دانشگاه  کریستان آلبرخت  د ر شهر کایل آلمان  با میکروسکپ از آن عکس گرفته است. آشکارست که اگر چشم ما نیروی میکروسکپی داشت پشه آبی را   به این شکل میدید و این در دید کنونی ما از جهانی  غریب میاید.


گ: و از این روست که به دریافت شما لاک برداشتی آماری از جهان برون دارد.

ف: دقیقا. در همه دانش های نو   همینکه  ما با آزمودنهای بسیار به برآیندهایی همانند رسیدیم ادعا می کنیم که آن انگاره را می دانیم. البته در دانش نو  ما هیچ گاه نمی توانیم بگوییم چیزی را *می دانیم*. تنها ادعای درستی که می توانیم داشته باشیم    آنست که بگوییم * هنوز نتوانسته ایم این باور را رد کنیم* که برای نمون  "گودالهای سیاه آسمانی وجود دارند".  برای مثالی  دیگر در باور  فیزیکی ارستاتالس جای طبیعی سنگینی ها   Solids در مر کز زمین تست  و مکان طبیعی آتش در آسمان.  بنابراین هر گاه که درستی  این   زیرگزاره  hypóthesis   ارستاتالیس را آزمایش می کنیم    می بینیم آتشی که افروخته می شود  شعله هایش  بسوی آسمان سر می کشد و هر گاه که سنگی را به هوا پرتاب می کنیم بزمین باز میگردد. تا زمانهای دراز پس از ارستاتالیس  هر پژوهشگر  دیگر  نیز که این زیرگزاره ارستاتل  را می آزمود چنین می یافت که این زیرگزاره ی   درست است .  اما هیچکس  نمی توانست ادعا کند که * اینک می دانیم که جای طبیعی سنگینه ها در  مرکز زمین است* و  همانگونه که گفتیم تنها می توانست ادعا کند که  *هیچ کدام از آزمون های ما نتوانسته این زیرگزاره  را رد کند* که "جای  طبیعی یک سنگینی  در مر کز زمین است" تا اینکه فیزیک  نیوتون نشان داد که گزاره ارستاتالیس در بیرون از گردونه ی زمین نادرست است  .  زیرا برای نمون گرداک خورشید به جای طبیعی خود که مرکز زمین باشد نمی افتد.  زیرگزاره ی نیوتون  بر پایه ی  سه  قانون  برای  جنبش بنا شده  بود . قانون نخست  قانون شتاب Inertia بود که می گفت هر چیز در حال رفتن برای همیشه  به همان سو  و به همان تندی  میرود  که می رفت و هرگز نمی ایستد و همچنین هر چیز ایستاده برای همیشه ایستا خواهد ماند. قانون دوم میگفت که  هنگامی که نیرویی بر یک انبوه Mass  وارد میشود شتابی به وجود میاید و هرچه انبوه بزرگتر باشد نیروی بیشتری مورد  نیازست تا آن شتاب را به وجود آورد. و سومین قانون آن بود که   برای هر کنش نیرو واکنشی  پدیدار می شود به همان  اندازه در سویی وارونه. این قوانین  به همراه قانون جاذبه او می توانست جنبش و رهگذار ستارگان را به دقتی بسیار پیش بینی کند. اما فیزیک نیوتون هم مانند فیزیک ارستاتل  فیزیکی جایگاهی local بود . یعنی فیزیک ارستاتل تنها در  جایگاه کره زمین کار میکرد و فیزیک نیوتون در  جایگاه   کرات بزرگ  آسمانی.  بنابراین هیج کس نمی توانست بگوید که " اینک *می دانیم * که "آجرام آسمانی بر طبق فوانین نیوتون رفتار می کنند. " و درست این بود که گفته شود * ما  هنوز  نتوانسته ایم که زیرگزاره  ی نیوتون  را رد کنیم* که "اجرام آسمانی بر طبق قوانین  چنبش و جاذبه نیوتون  رفتار می کنند." و اگر سخن را   کوتاه کنیم   فیزیک نسبی  Relativity  اینشتاین  نشان داد که فیزیک نیوتون در دنیای ذره  های بسیار خرد  و یا در سرعتهای بسیار زیاد نزدیک به سرعت نور به کار نمی آید او با کاریرد  هندسه ی فضاهای انحنایی رایمن  Riemann نشانداد که نیروی جاذبه از انحنای گاهستان spacetime به وچود میاید . در هندسه ی رایمن راستاهایی که به دیده راست می آیند دارای ویژگی در نهفت  ]Intrinsic  انحنا یا پیچش هستند. فیزیک انیشتن برخی از دشواری های فیزیک نیوتون را چاره کرد برای نمون در ارزیابی مدار بیضوی کره مرکوری فیزیک نیوتون به میزان 40 ثانیه در هرسده  اشتباه می کند این نادرستی، اگر چه ناچیز ست ، اما به هر روی از نادرستی خبر می دهد  و  در فیزیک انیشتن درست می شود و همینگونه  فیزیک اینشتاین نشان می دهد که اشعه ی نور ستارگان دور دست در نزدیکی خورشید انحنا   می یابند  زیرا جرم بزرگی مانند خورشید گاهستان پیرامون خود را گودی می دهد و شاخه نور ستاره ای دوردست در  گذشتن از آن گودی انحنا می یابد. با این همه فیزیک اینشتاین نمی تواند دنیای ذره های بسیار کوچک را روشنی دهد و  حال آنکه کوانتم فیزیک می تواند بسیاری از این دشواری ها را چاره کند.

گ: و تمام این گفتار دراز برای رسیدن به این برآیندست که دریافتی که ما در باره ی  جهان داریم  و یا آن گونه  که دنیا را می فهمیم  همیشه موقتی ست و تنها تا پیدا کردن دریافتی بهتر ارزشمندست. و هیچ تفسیری  هرگز همه ی واقعیت جهان را به کمال بیان نمی تواند کرد.

ف: و به گفته ی لاک این واژه های زبان است که دریافت ما را ازجهان بیرون  به تخمین  بیان می کند.  این تخمین به  درجه ای از گشتن پذیری یا احتمال بستگی دارد.  گشتن پذیری اینکه امروز آفتابی است را می توان با اطلاعاتی از قبیل اینکه  آیا ابرهایی سیاه  در آسمان پیرامون دیده شده اند و آیا جهت بادها آن ابرها را بسوی ما می آورند و غیره تخمین زد . البته باید دانست که  لاک با نیوتون آشنا بود. در واقع این لاک بود که  نیوتون را وادار نمود تا   نوشته ای  در مخالفت با اندیشار سه گانگی خدا در مسیحیت بنویسد و از اندیشار یکتایی خداوند  که گزاره ی آریوس و پیروان او  بود  دفاع کند. و نوشته های نیوتون نشان می دهد که او به گونه ای از حساب احتمالات  یا آمارگیری از گشتن پذیری ها به ویژه برای طراحی  درست اینکه  آزمون های  علمی  پگونه باید انجام پذیرد مطلع بوده است .  و لاک نیز به این گونه  گشتن پذیری ها  و احتمالات اشاره هایی آشکار دارد.

گ: پس به زبان ساده می خواهید بگویید که  چون ما دنیای برون را به یاری احساساتمان دریافت می کنیم و چو ن این نیروهای گیرنده ی حسی ما کامل نیستند پس دریافت ما ار دنیای  بیرون یا فهمیدن ما تقریبی است و ما با حساب احتمالات می توانیم سنجشی از این تقریب داشته باشیم.

ف: بله این دقیقا روش پژوهش در دانش امروز  ست . برای نشان اگر به صد نقر که بیماری  ویژه ای دارند دارویی را تزریق  کنیم اگر 95  نفر از از آن  بیماران با تزریق آن دارو بهبود یافتند می گوییم به احتمال  95 در صد این  دارو دوای بهبود برای این بیماری ست. البته  در این مورد  می باید نکاتی را در باره ی طراحی درست  این آزمودن آماری در نظر گرفت؛ مثلا کوشش نمود که همه ی این صد نفر بیمار  در یک سن وسال باشند و همه از یک  نژاد  و یا از لجاظ مالی و تحصیلی یکسان باشند و غیره. چون وقتی همه ی این ویژگی ها را یکسان گرفتیم  آنوقت می توانیم اطمینان بیشتری داشته باشیم که اگر بیماری بهبود یافت بهبودی او  به خاطر دارویی بوده که به او تزریق شده و نه مثلا به خاطر اینکه وضع مالیش بهتر بوده و بالنتیجه   خورد و خوراکش بهتر بوده و از این رو بهبود یافته ست. در لانین به این شرایط Ceteris Paribus  می گویند یعنی   شرط آنکه همه دگرگون پذیر ها نادگرگون بمانند  به جز آن دگرگونی که در مورد پژوهش  است.  همانطور که می بینید فهمیدن ما صددر صد نیست و  درجه ی تقریب دریافت ما در این مثال 95 در صد است.  وما نمی دانیم چرا 5 در صد از بیماران مداوا نشدند. همه ی دانستنی های ما دانستنی هایی تقریبی هستند. مثلا اینکه آیا فردا خورشید سر خواهد زد درجه ای گشتن پذیریش بسیار بالاست   99.999999 و یا   حتی احتمالی بیشتر از آن دارد ، ولی با این همه صددر صد نیست.

گ: پس واژه ی سیب به باور جان لاک تخمین ماست از سیب واقعی و به همچنین واژه های درخت سیب تخمین های هشیاری ما از آزمود های درخت و سیب است و به یاری این آزمود هاست که در می یابیم که درخت سیب در بهار شکوفه می زند و در تابستان میوه می دهد. اما این دانش ما دانشی سراپا درست نیست هر چند درجه ی گشتن پذیری آن (احتمال) آن بسیار بالاست. و چنین است که او می نویسد " خداوند   بخش بزرگی از دلواپسی های ما را در روشنایی کم سوی پگاهان نهاده است و این گشتن پذیری به گمان من فراخور دانش نیمه درست و کاوشگرانه ی ماست زیرا که او خشنودست که ما را در این  جهان نهاده ست که تا با دیدن  اشتباهات و بیراهه روی های خویش در زندگی روزمره مان  از  زیاده  اطمینانی  و دلگرمی به دانش اندک خویش  پرهیز نماییم" .

ف:  بله این اشاره ی لاک به اهمیت احتمال  بسیار مهم ست و در باره ی نقشی که احتمال و تخمین در دانش امروز بازی می کند در گفتگوهایی که درباره ی فلسفه  و دانش  امروز خواهیم داشت بیشتر به خرده شکافی باید بپردازیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد