خاویر هرود Javier Heraud زاده د ر۱۹۴۲ نمونه ای بارز از سروده سرایان جوان و پیمان وند آمریکای لاتین است. وی در زمره ی هفت شاعر برگزیده ی نسل ۱۹۶۰ پروست . هرود در ۱۹۶۳ پؤرتو مالدونادو بندری در کناره ی آمازون در زمره ی یک گروه چریکی هوادار کاسترو برای درون شدن به کشورش از پای افتاد. در زندگی کوتاه ۲۱ ساله خود سه کتاب منتشر نمود
El río (1960), El viaje (1961) و Estación reunida (1961). .
شش تن دیگر از شاعران این نسل نخست لوپی هرناندز ست که در ۱۹۷۷ خودکشی نمود و از او یاد داشتهایی از سروده ها و طرح ها به جا مانده دوم رودولفو هی نوستروزا ست که به خاموشی گرایید و سوم سزار کالوو ست که درسال ۲۰۰۰ درگذشت و و چهارم آنتونیو سی سنروس است که چهره ی پر آوازه ی این نسل است پنجم وششم مارکومارتوس و میرکو لاوئر هستند که هنوز یه سروده سرایی و روزنامه نگاری می پردازند
.
خاویر هرود
بیلان سالانه
هنگامیکه سال به پایان میرسد
به گرداوری چیزهای نوام
می پردازم.
نوشته های کهنه ام را
مرور میکنم
به دوستانم می پیوندم
برای گپ زدن
تا بازبگویم
داستان ۲۶۵ روز گذشته را
همه چیز آنچنان به تندی گذشت
که نه وقتی
برای درو
بود و نه
برای کاشت گندم
در کشتزارها
روزها پرواز کردند
به شتاب
من نشسته
به خواندن
بودم
و گاه
به نوشتن
تا که شباهنگام
مرا از مرگ
بیمی نبود
نمی توانستم بدانسان
که می خواستم
عشق را
کشت کنم
میو ه های چند
افتاده را
برچیدم
و می دانستم که
به انجام خواهم مرد
درپس از نیمروز ی
میان پرنده ها
و درخت ها
من نمرده ام
اگرچه
میان یک پگاه
تاپس از نیمروزی
هنگامیکه
زمزمه ی از سکوت
به پچ پچ است
قلبم را می گشایم
به طلسم
باد و واژه
و خواهم ساخت
خانه ها
زمین ها
دریا ها
سپیده زدن های نو
اندوهناکی های نو
و به انجام خاموش خواهم شد
(
همچون همیشه
به بادآوری
به یاد آوری
)
Javier Heraud
Recuento del Año
Una vez terminado
el año,
procedo a recoger
mis cosas nuevas,
procedo a reclamar
papeles viejos,
hago al compás
de charlas amistosas
el recuento del año,
el recuento de mis
365 días pasados:
todo se fue
rápidamente,
no hubo tiempo
para la cosecha,
ni para
sembrar el trigo
en los maizales.
Los días volaron
raudamente,
estuve sentado,
leyendo,
o alguna vez
escribiendo
hasta la noche.
No tuve miedo
de la muerte,
no pude sembrar
el amor como
quería,
recogí algunas
frutas caídas
y supuse que
al final moriría
alguna tarde
entre pájaros
y árboles.
No estoy muerto.
sin embargo,
entre tarde y tarde
cuando vibran
los soplos
del silencio,
abro mi corazón
al conjuro
del viento
y la palabra,
y construyo
casas,
tierras,
mares,
nuevos albores,
nuevas tristezas,
y callo al final
(como siempre
recordando y
recordando).
سخنی از یک چریک
زیراکه میهنم زیباست
همجون شمشیری آخته در هوا
و ینک حتی شگرفتر
و حتی بس زیباتر
من سخن می رانم
با جانم ار آن دفاع می کنم
و به هیچ نمی گیرم آنچه را که
میهن فروشان میگویند
ما گذشته را یا
اشکهایی به غلظت پولاد
پایان دادیم
پردیس از آن ماست
نان روزانه مان را
کاشتیم و بدرویدیم
گندم و خاک
گندم و خاک
آز آن ماست
و دریا
و کوهستان و پرنده ها
برای همیشه از آن ما خواهند بود
Palabra de guerrillero
Porque mi patria es hermosa
corno una espada en el aire,
y más grande ahora y aun
más hermosa todavía,
yo hablo y la defiendo
con mi vida.
No me importa lo que digan
los traidores,
hemos cerrado el pasado
con gruesas lágrimas de acero.
El cielo es nuestro,
nuestro el pan de cada día,
hemos sembrado y cosechado
el trigo y la tierra,
y el trigo y la tierra
son nuestros,
y para siempre nos pertenecen
el mar
las montañas y los pájaros.
پائیز
در رودخانه های پائیزی
خون من ، مرگ من
عشق من، چون سبزه می رود
لبهایم ، زخمهایم
بگشا
آب شو
همچو برف در یهار
وآنگاه کودکان خواهندمان پیوست
بازی کنان
در دگر زادش دل هامان
به جاودان
Otoño
En los ríos del otoño,
mi sangre, mi muertos,
mi amor, las hierbas caídas,
mis labios, las cicatrices
abiertas,
se fundirán como
una primavera,
se unirán como niños
jugando,
en el eterno renacer
de nuestros corazones