گفتارهایی در روشن وایی Guity Novin

این وبلاگ سروده ها، نوشته ها و گفتگوهایی را در باره ی فلسفه ی دوران رو شن وایی دربر دارد

گفتارهایی در روشن وایی Guity Novin

این وبلاگ سروده ها، نوشته ها و گفتگوهایی را در باره ی فلسفه ی دوران رو شن وایی دربر دارد

سروده هایی از متا کوشار





Meta Kušar
متا کوشار سروده سراییست از اسلوونیا که نوشته است: من در بیرون در  آوای جگرخراش گریه ی روحی را شنوده ام که می خواست به درون آید: .
 
   
۳۳
ژرفای زبان  احساس  شده ست.
و زیبایی گلسرخ

آرامش  بر آن زن  روا نیست . 
اگر که  می بوئیدم یگانگی را
همه نا بکاری ها را از اینجا می راندم
33
Globino jezik zazna.
Pa temo vrtnice.
Njen mir, ki ne goji zaslug.

Če enost samo zavoham,
odženem nesrečo.
 
۶
نمی خواهم دیگر آن واژه ها را بازگویم!
در اینجا مهربانی جا گیر شده ست
و هیچکس دیگر  به آن  نمی اندیشد.
 در نخست تر از همه ویژگی هایند که  به میراث میرسند
کارهای نشده ی هرروزی  روی صندلی های سنگین مانده اند


و در کراکوو * دانه های برف در آفتاب چکه می کنند.

----------------

 کراکوو  شهریست در بوسنی  Krakovo
 

6.
Nočem ponavljati tistih besed!
Neka nežnost tukaj živi,
ki jo komaj dopuščajo.
Posebnosti se najprej dedujejo.
Opravki čakajo na težkih stolih.
V Krakovem pa skozi sonce sneg kaplja.
۵۴
 سروده نوازش  ست.
نه که پاکیزه.
پایداری ست.
نه که چلیپایی.
 که هم از پیش  بوده ست.
 بسا پیشتر از آنکه ساقه ای
سبزفام شود.
 
54
Pesem je usmiljenje.
Ne čistost.
Vztrajnost je.
Križ ne.
Ker je bila prej.
Dosti prej preden steber
ozeleni.
 

۱۲

من  نسیمی را شنیدم که بر درختسار می وزید.
قوی وفاداری قرصهای نان را می فرستد
و خوشآمدهای شیرین به ماه آویخته ست.
گیاه هایی که جوانه زده اند خطرناکند
و شیفتگی اگر که درست نباشد
 آزارنده ست.
خمیر در دستهایم  بر میخیزد.
 در دلم و در سرم
همه گرد های سپید
در شگفتند.
 
12
Poslušam sapo, ki buta v les.
Zvesti labod pošilja hlebe kruha.
In sladke pozdrave na luni pripisane.
Rastline s poganjki so nevarne
in čutnost boli,
če ni točna.
Testo na rokah vzhaja.
V mojem srcu in v glavi so enake
bele jate.
Plahe

۴۰

 روز موعود فرا رسید

برای پادشاه سیاه و شهبانوی سپید

دروازه های سنگین را بگشایید

آنها در آفتاب  پس از ظهر در دریاچه  شنا خواهند کرد

پاسداران جهان یکتا

نشت شده از  میان کتابها و   دیده ها

تا آغاز اندیشه

که غروب را خواهد زدود

هماهنگی کرکره های ونیزی زندگی سرخوشانه را نمی پوشاند

که در انگار پدیدار میشود.

 برای تو نگرانم، اروپای به گروگان گرفته شده




40
Pride dan, ki je določen
za  črnega kralja in belo kraljico.
Velika vrata se na stežaj odpro.
Po jezeru plavata in v popoldanskem soncu
stražita unum mundum,
ki se med kamni pretaka v knjige in zenice,
v zaèetke misli,
ki stro netukajšnji večer.
Beneška kompozicija ne podre idiličnega življenja,
ki zraste v čutih.
Bojim se zate, ugrabljena Evropa.


.


۲۵

ستاره ها گردهم شدند  با اشکهاشان روی ژاکتهای پشمی شان

چندین ها ستاره!

همه فرو ریختند به باغ رویا  در  زیر بارو


و به صبحگاهان ما  ازروی زمین جمعشان کردیم  توی سطل هامان،


آنها تبدیل شدند به توتهای آبی ،  بوسه ها  و کلوچه های داغ

و به  گََردی شاعرانه که  می پاشد روی  رنجیدگان

برنامه های زندگی و پیانوها

 تنها به جز چندتایی  از سروده ها نفس نمی کشند.


 بعضی روزها  راستتر از روزهای  دیگرند


25

Zvezde se nagnetejo v solze in popacajo jopo.
Koliko zvezd!
Na sanjskem vrtu pod Gradom se utrinjajo,
zjutraj jih naberemo polne pladnje.
Spreminjajo se v borovnice, objeme, buhteljne,
v poetični prah, ki pade po trpljenju,
po načrtih in klavirju.
Samo neke pesmi dihajo.

En dan je bolj resničen od drugega.  






۵۵


من همه شوخی های خنده دارم را فراموش می کنم

هنگامیکه چشمم  به ماه می افتد.

هنگامی  که به یک گل سرخ می نگرم

گستاخی نزدیک شدن را ندارم.

  روز زادروز خدای امروزست

چه واژه های پر هنش

آینده اش در اکنون ست.

و اکنونش  جاودانه ست.





55

Manjkajo mi mogočni komični stavki.
Ko se gledava z luno,
ko opazujem vrtnico,
si ne upajo blizu.
Bog današnjih dni ima rojstni dan.
Ima take stavke.
Ima prihodnost, ki je sedanjost.
Ima sedanjost, ki je veènost.

۱
شرم و هیهات

که چگونه درخت مرد

پرنده ی پردیس*  نازنین  من 

نه جفت دست که مرا به پیش میرانند

گذشته از هم وامیرود و مرا باز می سازد 

ناپبدایی من در ایمن  ست

و روز تعطیل من

بسوی نخستین تابش های آفتاب می لغزد.

در گندم ، در دارچین و میان آن ها

در همه ی خانه  و در چشمهای آسوده ی من

 پرهای پرنده ی پردیس

در سروده هیج  تفاوتی نیست.

 برگها  از نو میشکفند.

  ترنوو** و کاخها 

رودخانه و  عصرها در میان  بیدها

آه، هیاهوی ستارها ، و تیغه های  چاقوی

دریورش   با پنبه های آبی

که  مرگ  را درمان کنند

تا که کودکان  را تباری  بماند.

 نازنین! اینجا باش.


 


 * گونه ای بوته تزیینی استوایی  است بابرگهای بسیار بزرگ و پهن وگلی که به پرنده میماند. به انگلیسی bird of paradise

**  شهرکی در ساریووُ  در بوسنی هرزه گوینا




1


Sramota in nesreča
kako drevo propada.
Mila moja rajska ptica!
Devet parov rok me odriva in drži.
Preteklost me razdira in zgradi.
Moja nevidnost je varna.
In praznik,
ki zdrsne v prvi žarek.
V zrno. V cimet. V med.
V celo hišo in v očeh zastane.
S peresom rajske ptice.
V pesmi ni nič drugače.
Liste obnavlja.
Trnovo in palače.
Reko in večer v vrbju.
O, šumeče zvezde. Oplazite skalpele,
da bo iz konic švistnila modra vata,
ki ozdravi mrtve.
Da bodo otroci imeli prednike.
Ljubezen, prikaži se


 

۵

اگر که من بر خواسته های توده ها سر فرود آرم

دیگر نان سوخاری شکسته نمیشود

و  تازگی از گوشت  رخت بر می بندد

 روح  راستی عطر  ویژه ای  دارد

که همه چیز را در هم خواهد شکست.

  دهه ها  بر لبهایم در تلاشند برای یافتن رویاهایی

که  در آخرین دم  هنگامشان  به سر رسیده بود.

 تا به  سر انجام  پدیدار شدند.



5.


Če se sklonim pred instinkti množic,
hostija nič več ne poči.
Lepota zdrsne iz mesa.
Duh resničnosti diši razločno.
Ta pok razpoči vse navadno.
Desetletja na ustnicah lovijo sanje,
ki so zamudile običajni čas samo zato,
da so lahko prišle.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد