گفتارهایی در روشن وایی Guity Novin

این وبلاگ سروده ها، نوشته ها و گفتگوهایی را در باره ی فلسفه ی دوران رو شن وایی دربر دارد

گفتارهایی در روشن وایی Guity Novin

این وبلاگ سروده ها، نوشته ها و گفتگوهایی را در باره ی فلسفه ی دوران رو شن وایی دربر دارد

روشن وایی چیست؟ امانوئل کانت

Immanuel Kant

?Was ist Äufklarung 


برگردان : گیتی نوین



30 سپتامبر  1774


روشن وایی رهایی انسان است از آنگونه دنباله روی که خود آنرا بر خویشتن بار نهاده باشد. دنباله روی رهنمون خواهی از دیگر یست و آن از ناتوانی آدمی  در بکارگیری نیروی اندیشه ی خویش سرچشمه می گیرد . این دنباله روی هنگامی بر خود بار شده ست که انگیزه ی آن نه از کمبود بخردی  که بل از نداشتن عزم و گستاخی در بکار گیری خرد آمده  باشد. پیام روشن وایی در این گفته کوتاهست : دل آن داشته باش که بیاندیشی. 1


کاهلی و بیم از دلایلی هستند که چرا گروه بسیار از مردمان، پس از آنکه هنگامی دراز گذشته ست ازآن گاه  که غرایزطبیعی2 رهنمونشان بود باز هنوز از بند رهنمون خواهی   درهمه ی زندگی خویش به در نمی شوند و چرا به این همه آسان  دیگران   خود را به سرپرستی وولایت آنان  گمارده ند؟ زیرا که  بر این مردمان بس آسان است که دردوران کودکی ماندگار مانند و به بلوغ نرسند. اگر من کتابی داشته باشم که چاره ها را برایم اندیشه کند و پیری اندرز گو که راه رستگاری را برمن آشکار کند  و پزشکی که به خورد وخوراکم سامان دهد و دیگر ازین چنین ها، آنگاه مرا  دیگر نیاز  به  هیچ کوشش نخواهد بود. اگر دیگران به آسانی همه ی کارهای دشوار  را برایم می نمودند تنها اگر که میتوانستم دستمزدشان را بپردازم دیگر نیازی به آن نداشتم که بیاندیشم .


بخش بزرگی از آدمیان (و به ویژه همه ی مردمان نژاد سپید) از تلاش برای رسیدن به شایستگی در هراسند – و این کاملاٌ جدا ازاینست که  مهتران  و سروران -- که خودرا از سر مهر به سرپرستی مردمان گمارانده اند-- رسیدن  بسوی شایستگی را بس دشوار می خوانند!. سرپرستان در نخست چارپایان خانگیشان را رام کردند و پس از آنکه یقین کردند که این دامهای بی آزار دیگر دل آنرا نخواهند داشت که   بدون رهنمونی از لگام  گامی  فراتر ارگار یی که بر آن افسار شده اند بر دارند آنگاه آنان را باد دادند تا بیم داشته باشند از آنکه بخواهند گامی از سر خود بردارند. وگرچه به هیچ روی این بیم  چندان بزرگ نبود چرا که پس از چند بار آسیب دیدن بفرجام این چارپایان می توانستند شیوه ی راه رفتن به خود را بیاموزند. اما آزمون آن  نخستین آسیب ها  آن چنان آنان را به هراس  درافکنده بود که دیگر ازآزمودن هر گام  تازه   بس باک  داشتند.


برای هر انسانی رها ساختن زندگی  از بند رهنمون خواهیی بسیار دشوارست چراکه رهنمون گیری تقریبا به صورت طبیعت دوم او درآ مده ست. او به این شیوه ی زندگی خو کرده ست و اینک ناتوان از آنستکه از خرد خویش بهره گیرد، زیراکه  هرگزهیچکس به او پروای آزمون بخردی را  نداده ست. قوانین وآیین ها، این ابزارهای مکانیکی برای بکارگیری منطقی ویا در واقع  بدیکار  بردن  توانایی های ذاتی انسان، بندهای وا بستگی  هستند به آن دنباله روی همیشگی. هرآنکه این بندها را می گسلد گویی ناشیانه از روی باریکترین چاله ها جهیده است زیراکه او به این گونه رفتار آزادانه خوی نکرده است. بنابر ین تنها شمار کمی هستند از آنان که موفق شده اند تا با بکارگیری دریافت خویش هم به رهایی خویش از ناشایستگی دست یابند و هم به پیشرویی یکدست و استوار.


اما اینکه همگان میبایست خود را روشن وا سازند بس شدنی ست  ، و براستی، اگرکه تنها آزادی بر پا شود روشن وایی به دنبال آن  آشکارانه خواهد آمد. چراکه همیشه گروهی از اندیشوران ناوابسته خواهند بود، حتی اندیشورانی در کنار سرپرستان سوار بر توده ها می توان یافت  که پس از برانداختن یوغ دنباله روی از شانه های خود،فرهنگ ارج گذاری بخردانه  را را گسترش توانند داد ارج نهادن هم بر ارزش خویشتن وهم برسرفرازی هر انسان دیگر ،که برای خویشتن می اندیشد، . اما باید توجه کرد که هنگامیکه برخی از سرپرستان که توان به روشن وایی دارند سرپرستان دیگر را برمی انگیزانند تا که به روشن وایی روی آورند، خود توده ها، که در نخست به دست آنان به زیر یوغ دنباله روی کشانده شده اند، آن سرپرستان را وادار میکنند تا به بندهای سرپرستی وفادار بمانند – چنین است  برایند آسیب زای  کاشت کژباوری ها چراکه آن کژباوری ها پس از چندی کشتکاران خود و بازماندگانشان را به کیفر خواهند رسانید. بنابر ین توده ها تنها به کندی و آهستگی می توانند به سوی روشن وایی فرا شوند. شاید که انقلاب بتواند خودکامگی فردی و یا آزمندی ها و یا بیداد مستبدانه را واژگون نماید اما هرگز نمی تواند اصلاحات واقعی را در شیوه ی اندیشیدن پدید آورد . افزونتر آنکه ، کژباوری های نو همانند همتا های کهنه شان برای به لگام کشیدن توده ها ی نا اندیش به کار گرفته می شوند.
.
اگرچه ، برای این روشن وایی هیچ چیز به جز آزادی مستلزم نیست و آزادی این که خرد را به آشکاری و در همه ی احوال بکار گیریم کمترین زیان ها را دارد. اما از هر سوی می شنوم که :"بحث نکن!" . ارتشی میگوید " بحث نکن، به قدم رو!" مالیاتچی می گوید "بحث نکن، بپرداز!" زاهد می گوید "بجث نکن، ایمان داشته باش!" تنها بک فرمانروا در دنیای امروز می گوید " هرچه می خواهی و درباره ی هر چه که می خواهی بحث کن ، اما فرمان ببر!" همه جا آزادی مرز بندی شده است.


کدام یک از این محدودیت ها مانعی در برابر روشن وایی هستند و کدام ، جلوگیر آن نیستند و که بل گسترنده ی آرادی اند؟ به کارگیری آشکارانه ی خرد بایستی همواره آزاد باشد، وتنها این ست که می تواند روشنوایی را به میانه ی مردمان آورد. به کار گیری خرد در هنگام تنهایی، از سوی دیکر، میتواند به سختی محدود شود بدون آنکه سد راه گسترش روشن وایی گردد. منظور من از به کارگیری آشکارانه ی خرد آن به کارگیری خرد است که خوانندگان کارهای یک پژوهشگر در کارهای او می یابند. و منظور من از به کار گیری در تنهایی آن شیوه ی همگنی ست که کسی در یک مقام و یا در کار دولتی باید به پیش گیرد. چراکه در بسیار از این موارد که برای بهره وری همگانه است رونداری همگون مورد نیازست که در آن هر یک از کارمندان رفتاری کاملا فرمانبردارانه پیش می گیرند بدانسان که با این هماهنگیٍ ساختگی دولت بتواند آنان را در جهت آرمانهای همگانی بکارگیرد ویا به حد اقل از براندازی این آرمانها جلوگیری نماید. در اینجا اجازه ی بجث و مجادله به طور قطع داده نمی شود و کارمند می باید که فرمانبردار باشد. اما تا به آنجا که او در این روندار خویشتن را پاره ایی از همگان و یا در زمره ی شهروندان جهان در می شمرد و بنابرین در گفتمان با همگان نقش یک پژوهنده را، در معنای برازنده ی آن، بر عهده می گیرد آنگاه او بی گمان می تواند بدون آنکه لطمه ای به مسئو لیتهای خویش به عنوان کارمندی مطیع وارد نماید به بحث بپردازد. از این روی فاجعه آور تواند شد که اگر یک افسر ارتش درستی ویا هوده ی دستور فرماندهانش را به پرسش گیرد. او باید فرمانبردار باشد. اما حق او را در نقش یک پژوهشگر که می تواند در باره ی اشتباهات مرتکب شده در خدمات نظامی نظر دهد وآنرا در برابر همگان مطرح نماید نمی توان به دادورانه  کتمان کرد.همچنین یک شهروند نمی تواند از پرداخت مالیات هایش سربتابد. که به راستی گلایه ی  نا بجا  از چنین هزینه ها، که می باید قانوناَ از سوی او پرداخت شوند، می تواند به عنوان خلافکاری کیفر داده شود.(زیراعدم پرداخت می تواند موجب نابفرمانی گسترده ترگردد) . ولی همین شخص هنگامی که به عنوان یک پژوهشگر آشکارانه اندیشه های خویش را در باره ی بیهودهگی ویا حتی بی دادی ا ینگونه مالیات ها اعلام می دارد بر خلاف وظیفه ی شهروندیش عمل نکرده است.


و به همین گون، یک آموزگار روحانی موظف است که که سخنرانی خویش را برای شنوندگانش بر پایه ی نمادهای آیینی و اعتقادات نیایشگاهی که در خدمت آنست بنا دهد چراکه او برپایه ی این پیش فرض به سخنرانی خوانده شده ست. اما به عنوان بک پژوهشگر کاملاً آزاد است ، و براستی حتی وظیفه  مند ست   که به توده مردم  بیاموزاند همه ی آزموده های موشکافانه  و اندیشه های نیکخواهانه خویش را در باره ی کژی ها وکاستی ها ی آن نمادهای مذهبی   و  باید پیشنهاد هایی برای بهبودی و سامان بهتر باورهای آیین و مذهب ارائه دهد. و وجدان او با ایفای این دو نقش هیچ آلودگی نخواهد پذیرفت. زیرا که آنجه را که او می آموزاند از نقش اداری او درساختار مذهب و به عنوان نماینده ی آن اعتقاد سرچشمه گرفته است. در این آموزش اعتقادها  او هیچ اختیاری از خود ندارد تا  که بتواند  از پرتو روشنگری خویش استفاده نماید و در واقع اواستخدام شده ست که این آموزش را نه از جانب خویش که بل ازسوی اعتقاد  ارائه کند.. او خواهد گفت ، "مذهب ما به ما آموزش می دهد چنین یا چنان و اینست دلیل مذهبی آن" و چنین است که او برای شنوندگان خویش دلایل عملی نگرش هایی را فرا می آورد که خود به آنها باور بارزی ندارد اما با این همه میتواند آنها را ارائه نماید زیراکه آنچنان نا ممکن نیست که حقیقتی در آن باورها نهفته باشد و به هر روی به حداقل درآن باورها هیچ چیزی نیست که بر خلاف باورهای قلبی او باشد. چراکه اگر او در آن باورها چنین کاستی را میافت دیگر نمیتوانست با وجدانی پاک به انجام وظایف خویش به عنوان یک آموزگار روحانی ادامه دهد و می بایست که استعفا دهد. بنابراین کار برد خرد از سو ی یک آموزشگر در استخدام مذهب امری شخصی است زیرا شاگردان او هر چقدر هم که زیاد باشند هنوزاو ست که در خدمت ایشان است واز این نگاه به عنوان بک آموزگار او آزاد نیست و نمیتواند هم که آزاد باشد زیراکه در زیر دستورالعمل ساختار مذهبی انجام وظیفه می کند. از سوی دیگر هنگامیکه یک روحانی در نقش پژوهشگری که با توده مردم یعنی جهانیان به یاری نوشته هایش سخن می گوید از آزادی کامل در بکار گیری خرد خویش برخوردار ست.این آزادی او برای بیان عقیده اش نامحدود ست. زیرا یاوه ای بیش نیست که بر آن باشیم که راهنمایان مذهبی مردم نباید سزاوار بکارگیری ازخرد خویش باشند چراکه این باور منجر به جاودانه شدن یاوه گرایی خواهد شد.


ولی آیا بک انجمن روحانیون، شاید بک گردهمایی مذهبی و یا طبقه ی شریف (لقبی که کلیسائیون هلندی به خویشتن داده اند) محق نخواهند بود در اینکه خودرا موظف به ادای سوگند به نمادهایی مشخص که غیر قابل تغییرند بدانند تا که سرپرستی همیشگی خود را بر هر یک از پیروان خود و بالمأل بر همه ی مردم ماندگاری دهند. پاسخ من اینست که چنین امری بکلٌی عیث است. یک چنین پیمانی که هدف آن محروم کردن نژاد انسانی از بهره وری از روشن وایی است مطلقاَ باطل و پوچ است، حتی اگر آنرا نیروی معظم رهبری ، مجلس نمایندگان و معتبرترین قراردادهای صلح تصویب کرده باشند. نسل یک دوره نمی تواند خویشتن را و نسلهای پس از خود را محدود به شرایطی سازد که برایشان ممکن نیاشد که دانش خویش را گسترش دهند (به و یژه در هنگامی که این امری ضروری ست) ، یا برایشان ممکن نیاشد که اشتباهات خود را تصحیح نمایند و به صورت کلی برایشان ممکن نیاشد که در روشن وایی فراتر شوند. برقراری این محدودیت مترادف با تیه کاری بر علیه ذات آدمیت خواهد بود چرا که آدمی سزاوار سرنوشتی به سوی بهروزی است و به دلیل آنکه این محدودیت ها مقرراتی ناروا وبیدادگرانه اند، نسلهای آتی کاملاَ محق خواهند بود که از اجرای آن توافق ها سر باز زنند.


سنگ زیر بنا و معیار هر قانون برای پذیرفته شدن از سوی مردم در این پرسش نهفته است که آیا مردم خود چنین قانونی را برخود تحمیل می نمایند. شاید ممکن باشد که یک قرارداد مذهبی را در کوتاه مدت و برای زمانی محدود پذیرفت اما به این شرط که در آینده ای نزدیک اگر که هر شهروند و به ویژه هر روحانی در تقش یک پژوهشگر دید خویش را آزادانه در باره ی کاستی ها و نادرستی های آنچه می گذرد بنویسد این روند به اصلاح آن قانون منجرخواهد شد.این سامان دهی زود گذر تا آنگاه به درازا خواهد کشید که بینش مردم در باره ی اوضاع هماهنگ گردد تا که با آوایی همصدایانه (حتی اگر که یک صدا هم نباشند) از فرمانروایان بخواهند که از ساختارپیشرفته تر مذهبی که این همباوران بر پایه ی بینش های اندیشمندانه شان بنا گذارده اند پشتیبانی نمایند البته بدون آنکه در باور آن گروه از مذهبیون که می خواهند در ساختار پیشین ماندگار بمانند مداخله کنند. اگرچه اتحاد با نهادی که امکان شک کردن را از مردم حتی در طول زندگیشان می گیرد و بنابراین به زیان نسلهای آینده پیشرفت انسان را بسوی والایی در دوره ای از زمانه مسدود می نماید اکیداَ ممنوع خواهد بود.


هر کسی می تواند از روشن وری خویش در باره ی آنچه که می باید بداند تنها برای زمانی کوتاه دوری گزیند، اما آنکه روشن وری را بر خود تباه بداند و پرزیان تر آنکه آنرا بر نسلهای آینده انکار نماید حقوق بشریت را لگدمال ساخته ست. و آنچه که یک ملت نمی تواند بر خود گرانبار کند به راستی نمی تواند از سو ی یک رهبر تحمیل شود. چرا که حقانیت رهبری او از انسجام خواست  مردم  در خواست او نشأت گرفته ست. اگررهبر فقط بر آن باشد که همه ی اصلاحات واقعی یا ادعایی با آرامش و سامان کشور هماهنگ است او می تواند به شهروندان پروا دهد که برای رستگاری خویش به آنچه که باور دارند عمل نمایند واینکه شهروندان به چه باوردارند به او مربوط نیست. اگرچه او ناگزیر است که باز بدارد هر کسی را که می خواهد به زورگویی دیگری را وادارد تا دست بکشد از اینکه راه های رستگاری خویش را با به کاربردن بیشترین توانایی هایش تعیین نماید . مداخله ی رهبری در باور شهروندان از ارج و پایگاه او می کاهد.زیراکه آن متونی   که شهروندان می کوشند تا که شیوه ی رستگاری خویش را از آنها استنتاج کنند اغلب همان متونی هستند که که معیارهای ارزش رهبری را تعییین مینمانید. نشان چنین برآمدی آنگاه ست که رفتار رهبر بر پایه ی ژرفترین بینش او سزاوار این سرزنش می شود که "سزار برتر از سخن شناسان نیست" 2 او ازنیروی سترگ رهبری بس خواهد کاست  در آن هنگام که از خودکامگی مذهبی برخی از زورگویان کشورش بر دیگر از شهروندان پشتیبانی  می  نمابد.


اینک اگر پرسیده شود " آیا ما اکنون در دوره ای روشن زندگی می کنیم؟" پاسخ اینست که "نه، اما براستی ما در دوره ی روشن وا می زییم. آنچه که اینک آشکارست آنست که در امور مذهبی کمبودهای بسیار وچود دارد برای آنکه انسان بتواند به دلگرمی از خرد خویش بدرستی و بدون رهنمون گیری از دیگران بهره گیرد. لکن نشانه های بارزی به چشم می آید که اینک برای آدمی راهی گشوده شده است تا آزادانه به سوی روشن وایی کلی پیش رود و یا از دنباله روی خود پذیرفته اش به اندک اندک بکاهد . از این روی، این عصر، سده ی فردریک، عصر روشن وایی است" . رهبری که شرم ندارد از اینکه بگوید وظیفه ی او آنست که به هیچ کس در باره ی امور مذهبی اندرز ندهد و بروارون به همه کس پروای آزادی کامل دهد بدون آن که به خود لقب پر نخوت "تابنده و بربار" را بدهد. کسی که خود روشن ور ست و سزاوار آنست که در دنیای امروز و در آینده ستوده شود به عنوان نخستین کسی که، حد اقل در میان حکومتها ، نسل بشر را از دنباله روی رها ساخته و به همگان آزادی داده تا از خرد خویش در امورروحانی بهره گیرند. در زیر فرمان او روحانیون شریف د ر نفششان به آوند پژوهشگر و بدون تعارضی با وظایف رسمی اشان میتوانند آزادانه و آشکارانه برداشت ها و داوری ها خویش را برای بررسی و بازبینی جهانیان ارائه دهند حتی اگر هر از گاهی این داوری ها با نمادهای پذیرفته شده مذهبی در تفاوت باشند. و حتی آنان که وظایف رسمی شان برایشان مستلزم محدودیتی نیست از آزادی بیشتری برخوردارند.


نوید آزادی در ماورای این سرزمین درگسترش است حتی در آنجا ها که می بایست با موانع برونی بمبارزه بپردازد. موانعی که به وسیله دولتهایی بر پا شده اند که ازدرک منافع خویش ناتوانند. چرا که سرمشق آزادی در این سرزمین به آن دولتها نشان خواهد داد که برپایی آزادی موچب کمترین نگرانی در باره ی آرامش واستقرارنظم عمومی خواهد بود. آدمی خویشتن را اندک اندک از توحش به کنار خواهد کشید اگر که پیوندهای ساختگی او را به بند نکشیده باشد. من به دو دلیل به نکته ی اصلی روشن وایی یعنی بر رهایی انسان از دنباله روی خود پذیرفته در امور مذهبی تأکید ورزیده ام نخست آنکه رهبران ما هیچگونه دلبستگی به ایفای نقش سرپرستی در امور هنری و علمی از خود نشان نداده اند. و دو دیگر آنکه نا پختگی مذهبی نه تنها زیان آورترین آسیب هاست که بل پست ترین خواری ها می باشد . . لکن شیوه ی اندیشه ی سرکرده ی یک حکومت که به روشن وری مذهبی دلبستگی نشان می دهد بس فراتر می رود. او می بیند که هیچ بیمی از قوانین او در دادن اچازه به شهر وندان برای بهره مندی آشکار از خردشان وپخش آزاد اندیشه هاشان در یاره ی وضع بهتر قوانین و و حتی انتقاد بازاندیشانه از قوانین وضع شده متصور نیست. چنین است که ما در برابر خویش مثال درخشان رهبری را داریم که از همه ی همگنان خویش برتراست و مورد احترام ماست
اما تنها رهبری که خود روشن ور است وهیچ باکی از سایه ها ندارد و از دیگر سوی دارای ارنشی بزرگ و با انضباط برای برپایی آرامش عمومی است می تواند اعلام کند : " هرچه می خواهید و در باره ی هر چه که می خواهید بحث کنید ، اما فرمانبردارباشید!" حتی یک جمهوری گستاخی پخش چنین بیانیه ای را ندارد. در اینچا همانند دیگرچای ها، هنگامیکه از دورنمای گسترده تری به بازبینی بپر دازیم متوجه نکته ای شگفت انگیز و دور از انتظار در امور انسانی خواهیم شد. به نظر می آید که برقراری آزادی های افزونتر شهروندی بهره آوربیشتر برای آزاد اندیشی مردم است ولی در عین حال آزاد ی های بیشتر شهروندی موجب بر فرازشدن دیوارهای غیرقابل عیور در برابر آزاد اندیشی می شوند. بر وارون ، میزان اندکتری از آزادی ها ی شهروندی در اندیشه های مردمان فضای گسترده تر ی ایجاد می کند که به آنان این امکان را میدهد تا خویشتن را به حد والای توان خویش بالا برند. هنگامی که طبیعت پوسته سخت هسته ای را که به مهربانی پرورده بود می شکند و مغز هسته یعنی آن تمایل و دل مشغولی به آزاد اندیشی را آزاد می کند – این مغزهسته انک اندک بر شیوه ی تفکر مردم اثر می گذارد تا آنجا که آنان آرام آرام توان آزادی عمل را به دست می آورند و در نهایت بر اصول حکومت تاثیر می نهند.و اینک حکومت در می یابد که به سود اوست که با انسان که اینک موجودی بیش از یک ماشین است بر مبنای حرمت و حیثیت انسانی مدارا کند.


پانویس ها


1.    Sapere aude!  این عبارت در اصل از شعر "نامه ی دوم"   Epistle II  از"کتاب نخست نامه ها"  Epistularum liber primus  اثر هوراس Horace شاعر رم باستان است . او که آغاز نمود به نیمه رسید. دل آن داشته باش که بیاندیشی!  ، ! Dimidium facti qui coepit habet: sapere aude 

2.   naturaliter maiorennes

3.   امپراطور برتر از سخن شناسان نیست --   Caesar non est supra grammaticos.  ین ضرب المثل لاتین پاسخ یک اسقف است یه یاوه گویی یک امپراطور در انچمن کنستانس  Council of Constance, در 1414 میلادی است .  سیگیسموند  Sigismundt امپراطور رم مقدس واژه ی یونانی "شیزم  "  schism را به نادرستی به شکل مؤنث "شیزما"  ,  schisma به کاربرد  وهنگامیکه سخن شناسان آن انجمن بر اوخرده گرفتند او به یاوه پاسخ شان داد که چون او  امپراطور رم مقدس ست از این پس آن واژه مونث خواهد بود


( C ) کپی رایت: گیتی نوین – چاپ این مقاله برای مقاصد تجاری ممنوع است. اما میتوانید با ذکر منبع برای امور فرهنگی از آن بهره ور ی نمایید
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد