گفتارهایی در روشن وایی Guity Novin

این وبلاگ سروده ها، نوشته ها و گفتگوهایی را در باره ی فلسفه ی دوران رو شن وایی دربر دارد

گفتارهایی در روشن وایی Guity Novin

این وبلاگ سروده ها، نوشته ها و گفتگوهایی را در باره ی فلسفه ی دوران رو شن وایی دربر دارد

گفتگویی در باره ی دوید هیوم

دیوید هیوم و دشواری باور



گیتی نوین (گ):  در اینجا شاید  روا باشد که به فلسفه ی دوید هیوم  بپردازیم. هیوم نیز مانند جان لاک از سوگیران آزمون گرایی ست. به باور او هیچ چیز را مگر  به یاری آزمودن نمی توان دریافت . اما ما هرگز نمی توانیم به دریافت خویش  باور کنیم . این در گمانی skepticism   او بسیار  با دانش امروز هماهنگ  است.   همانگونه که در پیش گفتیم ما هرگز  نمی توانیم هیچ باوری را در باره ی جهان اثبات کنیم .  تنها می توانیم بگوییم که این باور را نمی توانیم رد کنیم  . برای نمون امروزه گزاره ی "قوی سیاه" بر سر زبانها افتاده است. تا پیش از سرنشینی سپیدپوستان در استرالیا   باور این بود که "همه ی قوها سپید هستند" وهر قوی تازه ای  که دیده می شد چون سپید بود  بر استواری باور به آن گزاره می افزود .  اما پس از  سرنشینی  سپید پوستان در استرالیا   نخستین پدیداری تنها یک  قوی سیاه کافی بود که گزاره ی "  همه ی قو ها سپید هستند" را  رد نماید.  هیوم  همچنین   پنداشت از برایی  causation را در کتابش جستاری در باره ی دریافت انسانی  Enquiry concerning Human Understanding بررسی می کند  وگر چه آنرا رد نمی کند  می گوید هنگامیکه می گوییم  از برای این کنش بود که چنین گشت. ما براستی نمیتوانیم پیوند این  از برایی  میان کنش   و  گشته شدن  را اثبات کنیم.

    .



فرید نوین (ف):  به باور هیوم اینکه پدیده ای  سبب پیدایش پدیده ای دیگر می شود تنها عادت پنداشت ماست که چون پدیده ای را به پیاپی در  پس پدیده ای دیگر می بینیم  این  از برایی  برایمان  نمودار میشود . و ما فکر می کنیم   که آن دو  پدیده به هم پیوند علت و معلولی  دارند    مثلا هنگامیکه فکر می کنیم  توپی که  به هوا پرتاب شده به این از برایی  بوده است که بازیکنی به آن لگد زده است .   ازاینروست که همیشه دیده ایم  که توپ پس از لگد زدن  بازیکن به هوا جهیده است اما اینکه این لگد زدن موجب پرتاب توپ شده است فابل اثبات نیست.  برای مثال هنگامیکه در یک بازی کامپیوتری توپی به هوا می پرد ازاینرو نیست که انگاره ی بازیکنی به آن لگد زده است بلکه به این خاطرست که برنامه نویس  کامپیوتری  چنین ایجابی را در آن بازی موجب شده ست.  البته اگر در این گفتگوها  به بررسی  کوانتم فیزیک  برسیم خواهیم دید که این در گمانی هیوم با اصل نااطمینانی  هایزنبرگ هماهنگ ست.   در اثر این درگمانی و شکاکی ست که هیوم  به آزادی   liberty باور دارد.  ودر همان حال او به    در گرفتارگی   determinism باوردارد . در فلسفی شرق این پنداره ها به  اختیار و جبر شناخته می شوند مثلا خیام، شاید به خاطر ذهن ریاضی خود ، مانند لایب نیتز دریافته بوده ست که دستگاه  معادلات هستی شکلی   گرفتارگی وار دارند و از این روست که می گوید بر لوح نشان بودنی ها بوده ست/ پیوسته قلم زنیک و بد فرسوده ست / از روز ازل هر آنچه بایست بداد/ غم خوردن و کوشیدن ما بی هوده ست  ویا مولانا تا اندازه ای به آزادی در میان  این گرفتارگی باور داشته در آنجا که که می گوید: اختیاری هست ما را در جهان / حسّ را منکر نتانی شد عیان / سنگ را هرگز نگوید کس بیا/ وز کلوخی کس کجا جوید وفا . و یا حس را حیوان مقرست ای رفیق / لیک ادراک  دلیل آمد دقیق/ زان که محسوس است ما را اختیار / خوب میاید براو  تکلیف کار در عین حال در باره ی گرفتارگی می گوید : ما همه شیریم شیران  علم/حمله مان از باد باشد دم بدم.

این دشواری میان جبر و اختیار در منطق ارسطویی است. در  این منطق هر پدیده یا A است یا نه A.  قانون ارسطویی   "از میان برداشتن  میان" The law of the exclusion of the middle که  گویا در فلسفه ی شرق  به آن   می گویند " اجتماع نقیضین محالست"  این امکان را نمی دهد که پدیده ای  در همزمان هم A باشد و هم  نه A.    مثلا اگر فیل از فنجان بزرگترست به همزمان نمی تواند از فنجان کوچکتر هم باشد. در منطق ها ی نو  این دشواری چاره شده است. در منطق بایز فیل می تواند 99 در صد از فنجان بزرگتر باشد و 1 در صد از فنجان کوچکتر و اگر  فرضا کسی در جایی فیلی دید که از فنجان کوچکتر بود با یکارگیری روندار یادگیری بایز ما در جه ی  باور پیشین  خود   در باره   گزاره اینکه "فیل از فنجان بزرگترست" را تعییر می دهیم مثلا 98  در صد و 2 در صد. البته این یک راه برا ی چاره کردن دشواری جبر واختیارست و چاره های دیگر را پس از مرور کوانتم فیزیک بررسی خواهیم نمود.

 

گ:  هیوم می نویسد" این ازسوی همگان پذیرفته شده است  که کارکرد های پیکره های برونی بایسته  (جبری) است . چون در پیوند رسانه ای حرکتشان ، د رجاذبه اشان ،  در هماهنگی مشترکشان، هیچگونه ردپایی از بی تفاوتی  و یا آزادی دیده نمی شود.  هر پدیده ای در گرفتارگی به سرنوشتی مطلق است که  می باید در حرکتش از درجه و سویی نشان شده پیروی کند. و  همانگونه که که نمیتواند  خودرا به شکل فرشته ، روح  و یا مایه ای برتر در آورد  به همانگون نبز نمی تواند از آن راستایی دقیق در  مسیر خود منحرف گردد.  بنابرین کنش درونمایه ها را باید کنشی بایدی  بنگرش آورد. ( بخش سوم از کتاب  دوم رفتاره ها Treatise)

هیوم همچنین به اینکه زبان و واژه ها در واقع ارزیابی هاو تفسیر های ما از دنیا هستند واقف است. به گمان او در پیرامون  هر واژه هاله ای از تیرگی  و ابهام و جود دارد. و هنگامیکه دو فرد از جبر یا اختیار سخن می گویند -- و یا بگفته او از  بایستگی و آزادی -- هرکدام از آنان برداشتی سوا و دیگرگون از آن پنداره در سر دارند. آو می نویسد. " می توان چنین انتظار داشت که  هردوسوی  گفتمانها به کمترین در کم ها باید  در باره ی مفهوم و پنداره هایی که در پرسش هایی  که از زمان پیدایش دانش و فلسفه با دلبستگی بسیار مورد بررسی و یا بگومگو قرار گرفته اند   با هم موافقت داشته باشند . و باید که  کاوشهای ما در درازای دو هزارسال توانسته باشد که از واژه ها  رد شده  و بسوی موضوعهای راستین و  واقعی در رسیده  باشند.  زیرا    دادن تعریفی  دقیق  ار پنداشتهایی که در  آوندوایی و استدلالهای خود بکار می گیریم چه آسان پدیدار می آید و آیا میتوان  این تعریف ها را - و تنها  نه آوای  واژه ها شان را -  موضوع  آزمایش ها و کند و کاوهای  آینده قرار داد؟ اما  اگر این موضوع را با خرده شکافی  بیشتر دنبال کنیم  به برآیندی کاملا وارون خواهیم رسید . هنگامی که  گفتمانی برای زمانی بلند بر پا بوده و هنوز به  برآیندی نرسیده ست می توانیم چنین انگار کنیم که   در برآورد  و بیان آن می باید به اندازه ای ابهام و تیرگی وجود داشته باشد و بگو مگو گران می باید  که  در باره ی پنداره هایی که در موضوع گفتگو شان ست انگاشته های ازهم دگرگونی داشته باشند . درست است که گفتمان در باره ی برخی از موضوع ها که  کاملادر ماورای   گنجایش دریافت  انسانیست  همچون تکاپویی  بی بهره  است  در ستیزه با هوا  که هرگز به برآیندی فرجامین نخواهد رسید ؛  مانند پرسشهایی در باره ی آغازگاه  دنیا  و یا  ارز سنجی سامانهای هوشمندی و یا  جایگاه های روان. اما هیچ چیز نمیتواند گفتمان هایی را در باره ی پرسشهایی درباره ی زندگی و آزموده های  روزمره تا زمانی دراز برپا دارد  و تنها آوند درازایی این  گفتگو  ها بخاطر ابهام در سخن آوری هاست  که  هنوز دوسوی گفتگو را ار هم سوا می دارد.


ف:  " شاید این همان برداشت حافظ  است که: جنگ هفتادو دوملت همه را عذر بنه /چون ندیدندحقیقت ره افسانه زدند.


گ: هیوم برین گمانست که  جبر  یا بزبان او  گرفتارگی  determination   پنداره ایست  که از دیدن پدیده های  همانند در ما به وجود می آید   او می نویسد: "  به آشکار پدیدارست   که اگر همه ی چشم اندازهای  طبیعت به پیاپی آنچنان دگرگون می گشتند  که هیچ دو رویداد هرگز به هم  ماننده نمی بودند و هر پدیده  رخدادی کاملا تازه بود  و هیچ گونه همانندی با آنچه که در پیشتر دیده شده بود  نداشتند آنگاه  اندیشار ما در باره ی بایستگی و یا پیوند علیت در میان پدیده ها   بسیار ضعیف و ناچیز بود ...   آوندگاری reasoning و برآیندگیری Inference  در باره ی کارکردهای جهان در آن دم به پایان میرسیدند و تنها گذرگاههایی که می توانستند دانش در باره ی هستی راستین را به پندار ما بشناسانند احساسات و حافظه  the memory and senses  بودند  . اندیشار ما از بایستگی necessity و انگیزانندگی  causation از همشکلی پدیداری کارکردهای طبیعت برخاسته می شود که در آن پدیده های همانند به پیاپی  به هم می پیوندند. و رسوم ما  پندار مان را عادت داده ند تا با دیدن یک پدیده  به  انتظار پدیده دیگر بمانیم ." بنابراین هیوم میگوید ما سبب و علیت را تنها به این دلیل  در میابیم که رویدادهایی علت و معلولی را  به پیاپی در پس هم می بینیم.  و از آن چنین یاد میگیریم  که نخستین پدیده  علت پیدایش  پدیده ی بعدی بوده است. ولی ما نمیتوانیم این علیت را اثبات کنیم. اینکه خورشید فردا از مشرق سر خواهد زد  ، و نه از مغرب ، احتمالی قریب به یقین دارد اما یقین نیست.  پس  این گمان میرود که در هیچ چبر علیتی نباشد و علیت ساخته ی پندار ماست. او در مثالی در باره ی توپ های بیلیارد میگوید اینکه توپ بیلیاردی در برخورد یا توپ بیلیارد دیگری به جنبش در مسیری مشخص بیاید هم احتمالی است. در اینجا منطق او  به  اندیشار احتمالات بایز نزدیک می شود .در واقع اینکه ما فکر می کنیم که توپ بیلیارد دوم در زاویه و مسیری مشخص به جنبش می افتد به این خاطرست که بر پایه ی آزمون های پیشین خود به درجه ای از باور شخصی   a priori subjective belief   در باره این جنبش رسیده ایم.  به گفته ی هیوم  اگر شخصی بنام آدم برای نخستین بار این برخورد توپ های بیلیارد را ببیند هیچگونه  باوری در بار ه ی مسیر توپ ها نمی تواند داشته باشد .  هیوم در نوشته ای در باره ی معجزه از همین گونه استدلال بایزی پیروی می کند و می نویسد که نمی توان  به شهادت دست دوم شاگردان مسیح که گفته اند او مرده ای را زنده کرده است باور نمود . زیرا مرده زنده کردن خود احتمالی بسیار ضعیف دارد و احتمال اینکه شاگردان مسیح آدمهای زود باوری بوده اند بیشترست. 

 بینش هیوم در بار ه ی هنر


گ: این جالبست که با وجود آنکه دانش آماری هنوز در نخستین ایستگاه های پیشرفت بود هیوم و کانت این همه  آشکارا توانسته اند اندیشارهای خود را در چارچوب گشتن پذیری ها بازنمایی دهند. اما به آوند کسیکه این همه به آزمون گرایی باور دارد بینش هیوم در باره ی هنر بسیار گیراست. او می پذیرد که  پسند افراد گوناگونست  و می نویسد: " نودش مردمان  در باره ی زیبایی و زشتی از هر گون  اغلب نا همانندست ، حتی هنگامیکه اظهار نظرها در باره ی این پدیده ها همانند باشد.  در هر زبانی گونه ی از واژه های  سرزنش و یا ستایش هست که مردم همزیان  در بکار بردنشان هماهنگ هستند.  همه با هم هماوایند  در آفرین گویی بر فرهمندی ، برازندگی، سادگی، گرمی نوشته و در نکوهش بر گزافه گویی، خود نمایی، سردی و درخشندگی دروغین: اما همینکه داوران در بررسی هاشان به ویژگی ها میرسند این هماهنگی ناپدید می شود"  او سپس می نویسد که  "این طبیعی است که بخواهیم برای پسند معیار و آزمونی بیابیم اما کسانی هستند که می گویند برای پسند و ذوق هیچ معیاری نمی توان یافت. به باور آنان تفاوت  میان داوری و  نودش judgment and sentiment  بسیار بزرگ است. همیشه  همه ی نودش درست است. زیرا نودش هیچ آموزنده ای در ورای خویش ندارد و همینکه انسان از نود خود دریاره ی چیزی آگاه شد آن نود راستین است. در حالیکه دریافت انسان همیشه درست نیست و با معیارهای درستی همانند نیست .  اما  دریافت می تواند آموزگارانی در ورای خویش داشته باشد که نادرستی  هایش را تصحیح کنند. در میان هزار  داوری تنها یک داوری می تواند درست باشد اما در میان هزار نودش همه می توانند درست باشند. زیرا داوری در باره ی چیزی است که در  خود پدیده است و حال آنکه  نودش چیزی نیست که در خود پدیده باشد  وتنها در باره ی اثری است که یک پدیده در بخشی از پندار می گذارد. زیبایی چیزی نیست که در خود یک چیز باشد  بلکه در پندار کسی است که  به آ ن چیز می نگرد  و هر پندار زیبایی را بگونه ای می بیند. حتی کسی ممکن است که چیزی را که دیگری زیبا یافته است زشت  بیابد . هرکس می باید به  نود خویش رضا دهد و از سامان دهی بنود دیگران  بپر هیزد.  جستجو برای یافتن زیبایی راستین یا زشتی راستین بی هوده ست.

اگرچه همه ی دستور های هنری بر پایه ی آزمودن و بینش در نودش های مشترک  بشرست ما نباید   چنین بیانگاریم که    احساسات مردمان درهمه احوال  از این  دستورها آسودگی  میگیرد. به باور هیوم نودش زیبایی می تواند با هر چیز کوچکی مانند صدای سرفه  در هنگام شنیدن یک قطعه پیانوی شوپن  از هم پراکنده شود  . او می نویسد : " همان هومری که در دوهزارسال پیش درخوشایند آتن و رم بود هنوز در پاریس ولندن در ستوده می شود. همه ی دگرگونی آب و هوا و حکومت و زبان نتوانسته ست  که از فرازمندی او  بکاهد. شاید زورمندان و یا  پیشداوری ها برای کوتاه زمانی سروده سرا یا سخنوری  ناشایست  را  به فراز بگذارد اما آوازه ی او  هرگز  مانا  و همه گیر نخواهد ماند  و هنگامیکه سروده های او را آیندگان و یا بیگانگان  بررسی کنند همه ی آن بیش نمایی ها ازمیان خواهد رفت و نارسایی های  او در رنگهای راستینش هویدا خواهند گشت." با این همه نودش یک  کار زیبای هنری نیاز  دارد به داشتن ذوق و لطافت طبع.

او می نویسد:" این پذیرفته شده است که کمال و فرهودگی همه ی نودها یا توانایی های حسی در انست که بتوان خردترین ریزگی ها را به خوبی درگرفت و پروا به آن نداد که هیچ چیز از دیده و نودش بگریزد.   دستگاه بینایی هر چه دقیقتر  و پیچیده تر باشد پدیده هایی  هر چه خردتر را در توان دیدن میگیرد وساخت و   به همگذاردگی آن پدیده را  بهتر در میگیرد.  چشایی  خوب آن نیست که چاشنی های تند وتیز را در میابد که بل آنست که آمیزه ای از مزه های مایه های گوناگون را در نود می آورد. شاید   یک چشایی بسیار نازکپسند delicate  دشواری بزرگی برای هر شخص و دوستانش باشد اما پسندی سخت گیر از زییایی یا هوشمندی همیشه از صفات دلخواه است زیرا که سرچشمه ی همه ی بهترین و ساده ترین شادی هاست. " به باور هیوم پسند مردم  می تواند زیر تأثیر پسند دیگران ویا فرهنگ یک کشور دگرگونی پذیرد " اگرجه مردم نازک پسند  بسیار کمیابند اما در هر جامعه ای  به خاطر درستی  دریافتشان و برتری توانائی هاشان  به آسانی شناسایی میشوند. رسیدن آنان به مهتری سرفرازی  پسندشان را نمایانی می دهد و انان را از  پاداش های بزرگی بهرهمند میسازد. بسیار از کسان اکر بخود واگذارده باشند  تنها بینشی تار و پر گمان از زیبایی خواهند داشت  بااین همه اگز زیبایی به آنها نشان داده شود  هنوز توان آن خواهند داشت که از گردش ریبای قلممو  به شور آیند"

بنابر این  به گمان هیوم پسند  را می توان پرورش داد . آو می نویسد " هر گرونده به ستایش  یک سروده سرا و یا سخنور راستین  موجب پیدایش گروندگانی دیگر می شود"  همانگونه که خواهیم دید این بینش به بینش کانت نزدیک است  که می گوید " پسند تنها در جامعه می تواند به وجود آید" و این  گفتمانی خواهد بو د در آینده . سپاسگذارم از باشش شما در این گفتمان.


ف: تا گفتگویی  دیگر!   

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد