گفتارهایی در روشن وایی Guity Novin

این وبلاگ سروده ها، نوشته ها و گفتگوهایی را در باره ی فلسفه ی دوران رو شن وایی دربر دارد

گفتارهایی در روشن وایی Guity Novin

این وبلاگ سروده ها، نوشته ها و گفتگوهایی را در باره ی فلسفه ی دوران رو شن وایی دربر دارد

سه سروده از آنا آخماتووا Anna Akhmatova




آنا آندریونا  آخماتوا  در 1889 با نام آنا گورنکو در یک خانواده ی توانمند  در ادسا ی اوکرائین زاده شد.  او در سالهای نوجوانی بسوی سرایندگی کشیده  شد اما هنگامیکه پدرش بر این راز او اگاه شد از او خواست که  خانواده اش   را  به آوند " سروده  سرایی پوسیده گر" شرمزده نسازد.. اودخترش را وادار  نمود تا که نامی دیگر را  به ساختگی گیرد و از انرو بود که آنا  نام  نیای مادری خویش را  بساختگی بر خود گرفت.  او در کیِف به  دانشکده ی حقوق راه یافت و سپس با سروده  سرا و خرده گیر  ادبی نیکلای گومیلف همسر شد.  اما در 1910    پس از هنگامی  کوتاه از زناشوئیشان نیکلای او را رها کرد و به حبشه رهسپار شد.  در این  چرخه بود که آنا بسیاری از سروده هایش را نوشت.  و نخستین کتاب پرآوازه اش  "پیش از غروب" را نوشت  پسرش لِو در 1912 دیده به جهان گشود و  و مادر بزرک  پدریش که  آنا را دوست نمی داشت  نگاهداری از او را بر خود گرفت.  آنا    این باشگی  را به چالش داشت اما اورا از آن گزیری نبود زیرا نیکلای بار نوامندی  خانواده را بر گمار داشت. و  آنا را تنها پروا  این بود که در تابستانها و  در روزهای اَکار فرزندش را دیدار کند.  پس از  پخشار "پیش از غروب" در 1912 آنا همچون الهه ای در میان روشن وایان و  گروه های ادبی سن پطرز بورگ ستوده میشد. کتاب دوم او "تسبیح" د ر   1914   ستایش خرده گیران را بر انگیخت  و پیشینه ی ادبی او را استواری داد  او به  رهبری جنبش آکمه ایسم را بر دوش گرفت که نوشتن سروده هایی با زبان آشکار و بندهایی  پیراسته را به آرمان داشت  . آکمه ایستها از نوشتن به زبان  نمادین و راز گونه  که در روسیه آن روزگار بس هوادار داشت سرباز می زدند.


 

آنا و نیکلای  در 1918 از هم جداشدند  و آنا از آن پس دوبار دیگر همسری  گرفت. پس از مرگ همسر سومش نیکلای پونین بوریس پاسترناک نویسنده ی کتاب  دکتر ژیواکو بارها به او پیشنهاد زناشویی داد. همسر نخست او  نیکلای گومیلف  د ر1921 به  دست بولشویکها اعدام شد.  و با همه اینکه او  و آناازهم جدا شده بودند    آنا هنوز هم به او پیوست داده می شد و از اینروی  برای پخشار کتاب "سال چیرگی  1921 "با دشواری ها ی فراوان روبرو بود. از    1925تا  1940 کتابهای او در  بند بود . در این چرخه او  هنگام خویش را به خرده گیری های ادبی به ویژه از  پوشکین و برگردان به روسی رابین رانات تاگور ، ویکتور هوگو ، و  جیاکومو لئوپاردی و  تنی چند دیگر از سروده سرایان ارمنی و کره ای     می گذرانید.  در  1930 او سروده ی بلند خویش مرثیه  در رثای قربانیان استالین را سرود.   پس از جنگ  دوم جهانی  در پیامدی  کوتاه از بازگرداندن   آزادیش به او  آندره ژادانف از  وزرای کمیته مرکزی حزب کمونیست  او را  " نیمه راهبه نیمه روسپی " خواند و از اتحادیه ی  نویسندگان برون انداخت و پخشار کتابهایش را دو باره   بند نمود. پسرش لو در  1940  زندانی شد وتا  1956 در زندان بود.  آنا در 1958 به دیگر بار آغاز  به سرودن نمود و بسیار از سرود ه سرایان جوان روس به گرد او فرا آمدند زیرا او پیوندی  بود با پیشینه ی پیش از انقلاب  که  کمونیست ها آنرا گسسته بودند. د ر1964  او جایزه ی اتنا تائورمینا را دریافت نمود  و در 1965 دانشگاه آکسفورد به  او  دکترای افتخاری داد.  آنا برای نخستین بار برای دریافت این جوائز از روسیه  برون شدو  نخست به سیسیلی و سپس به انگلستان سفر نمود. دو سال پیش از مرگش  در 1966  در لنین گراد   آنا آخماتوا به عضویت اتحادیه ی نویسندگان برگزیده  شد. 

 

 
نخستین توپهای دوربرد بسوی لنین گراد شلیک می کنند

 

 
مردمان به رنگارگی  

گوشه و کنارها  را هاشور میزدند

و به ناگهان همه  چیز از سراپا دگرگون شد.

  این دیگر هیاهوی همیشگی شهر نبود.

  که  گویی از سرزمینی  غریب می آمد.

راستی را که  به غرش گه بگاه تندر  می ماند.

اما تندرهای  راستین

آگهی از تری آبهای تازه میدهند

از ابرهای برفراز

تا که تشنگی دشتهای  خشک تفته از بی آبی را سیراب کنند.

پیام آوری از باران آشا ده

،

اما این غرشی  بود که نشان از خشکی دوزخ داشت

انگار  آسیمه ام  را

سر باور  این  آوای  ناگهانی دهشت نبود

که گسترده می شد

ومی زد

و چه بی تفاوت کودکم را کشت..


 

****

 
نوش فرجامین
    

 
من مینوشم ،

نوش  به خانه ای که از دست شد

به زندگی پلشت خویش

 

 به تنهایی که ازآن هردوی ما بود

و به آینده ی تو،

آری   --  به لبها یی که   به من بیوفایی کرد

به چشمانی که چون مرگ سرد بود

به آن ، آن جهان که پلید بود و آن

...

خدا یمان ما را نگاهدار نبود  

 

****
سزای من

 
سزای من این ستایش نیست، که بل

و سافو* دیگر مهم نیست  زیرا

من آوندی دیگر را میدانم

 که هیچ از آن را نمی توان خواند

بگذار تا کسی خودرا پاس دارد با گریختن

 ودیگران - با لبخند سرنوشت

 این سروده ها همه در برگیر واژه هایی اند

که به نگریستن در سیاه چال می مانند

 

و سیاه چال تو را می خواند و به ژرفا  میکشد

   و برای همه ی هنگام  به آن ته نخواهی رسید

 خاموشی مرگ آسایی که در برابر توست

 

 *سافو شاعره یونانی

 




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد